از نقش مُهر تا نقش مِهر

نگاهي سريع به تاريخ و فرهنگ گروه­نوازي در موسيقي ايراني
ميرعليرضا ميرعلي­نقي – پژوهشگر تاريخ موسيقي معاصر ايران

قديمي­ترين اسناد تصويری­­ ای که به زعم برخي محققان دليلي بر وجود سابقه باستاني گروه­نوازي در موسيقي حوزه­ي تمدن قديم ايران پنداشته شده بر نقش­هايي واقع بر سنگ و سفال، در منطقه لرستان و خوزستان (محل تمدن قديم ايلام يا عيلام) است. نقش­هايي که چند نفر نوازنده چنگ و بوق و طبلک و يک خواننده را کنار هم نشان مي­دهد. از آن روزگار تا امروز با همه فراز و فرودهاي گوناگون در فرهنگ، تمدن، زبان، مرزهاي جغرافيايي، مرزهاي سياسي، مرزهاي فرهنگي و باورهاي اعتقادي ايرانيان و با در نظر گرفتن دوره­هاي تاريکي که از آنها مطلقاً هيچ نمي­دانيم، تقريباً مشخص است که گرايش غالب در زندگي موسيقايي ايرانيان، گرايش خنياگري بوده که به طرزي ناگزير وابسته به فرهنگ کار انفرادي است؛ و اگر بر حسب اتفاق نادر، نشانه­هايي از اجراي جمعي در آن يافت شود، بازهم مجموعه-اي از مفردات کنار هم چيده شده­اند، و نه ترکيبي از درهم آميختگي به قصد توليد اثري نهايي و حاصل کار مشترک. فرآيندي که در شکل منظم و سازمان يافته و به تکامل رسيده­اش، خاص فرهنگ موسيقي کلاسيک اروپا در سده­هاي بعد از رنسانس است و ديگر کشورها، از جمله ايران قرن بيستم ميلادي، به فراخور استعداد و نيازهايشان، از آن تأثير پذيرفته­اند. از اين رو، گروه نوازي، حتي در قديمي­ترين شکلهاي معاصر، از جمله « ارکستر» انجمن اخوّت (تأسيس دهه 1280 ش) نيز اتفاقي جديد است. درک موسيقي­دانان هميشه تک­نواز اواخر عصر قاجار از ارکستر و ازگروه­نوازي، صرفاً نشستن در کنار هم به ساده­ترين شکل و همکوک کردن سازها و صداها بود. بدون اينکه به کارکرد درستِ اجراي گروهي (از مونوفوني و هتروفوني تا پلي­فوني)، توازن صداي سازها، بخش نويسي، رنگ آميزي صوتي، وجود متن نوشتاري (نت) مناسب براي اجراي دقيق و بسياري مسايل ديگر بينديشند. اولين نشانه­هاي تولد ذهنيت و کاربرد صحيح گروه­نوازي موسيقي ايراني در محيط مدرسه عالي موسيقي (تأسيس: 1302 ش) به رهبري علمي و عملي استاد علينقي وزيري شکل گرفت، و تا سي سال بعد ازآن در تداومي گاه پيوسته و گاه گسسته، به تشکيل ارکستر انجمن موسيقي ملي (تأسيس: 1323 ش) و ارکستر بزرگ گلها (تأسيس: 1335 ش) و ارکسترهاي کوچکتر در راديو تهران سالهاي 1330 ش. انجاميد.

در تمام اين مدت، گروه­هاي ديگري هم بودند که بي اعتنا به اصولي که براي اجراي کمال يافته­ي گروه­نوازي

لازم است، صرفاً از راه شنيداري و با اتّکا به گوش و هوش موسيقايي و تمرين فراوان، کار مي­کردند، کنسرت ميدادند و ضبط صفحه نيز داشتند. مانند ارکستر مرتضي محجوبي، ارکستر پرويز ايرانپور، ارکستر جامعه­ي باربد، ارکستر مجيد وفادار و … و البته حاصل کارشان مورد اقبال در جامعه نيز بود. تداوم نسبتاً منطقي ارکستر گلها و ارکستر بزرگ راديو (تأسيس: 1340 ش) به تشکيل ارکسترهاي بزرگتري انجاميد که نسبت به نمونه­هاي پيشين، پر سازتر، پيچيده­تر و داراي فضاي صوتي فرنگي مآب تري بودند. ارکسترهايي نظير فارابي، نکيسا و … به رهبري مرتضي حنانه، فريدون ناصري، مصطفي کسروي و حسين دهلوي، بعد از سال 1357 نيز ارکستر ملي ايران (تأسيس: 1373 ش، به کوشش فرهاد فخرالديني)، حاوي بازگشتي محسوس به دوره­ي«گلها» به رهبري روح­الله خالقي و جواد معروفي بود. در تمام سالهاي بين 1344-1314 ، تنها يک نمونه کامل و انديشيده شده از گروه­نوازي موسيقي ايراني بود که از اصول و قواعد علمي و عملي اين شاخه از هنر موسيقي پيروي کرد. گروه سازهاي ملي (پيش از 1356 ) و گروه اساتيد (تأسيس: 1358 ش) به سرپرستي، آهنگسازي و سنتورنوازي فرامرز پايور، گذشته از اين مورد بي­بديل، ديگر گروه­هاي نوازنده با سازهاي ايراني، کمابيش با ذهنيتي مدلِ سازنوازان عهد انجمن اخوت مي­نواختند و حداکثر هنرشان در همکوک کردن سازها و نواختن سازهاي خط ملودي –گاه با هارموني­اي خفيف در بخش باسِ سازها- بود؛ و البته در سالهاي 1350 ، تکنولوژي جديد ضبط و امکانات ميکس و مسترينگ و بعدها تيونينگ، به آنها کمک­هاي شاياني کرد. گرايش در واقع بدوي و گريزان از فرهنگ ابداع و انشاء و همکاري مستمر در فضاي اجراي زنده (چه در منزل و چه در صحنه کنسرت)، و فارغ از مسووليت­پذيري در تمرين فراوان براي ادراک عميق محتواي کار آهنگسازان و رسيدن به صداي حاوي حالِ تأثيرگذار.

از اين روي است که موسيقي به ظاهر سنت گرا و به ظاهر اصالت خواه ما، بعد از چرخشي نسنجيده به سوي گذشته­اي دور و مبهم، خسته از ملال تکرارهاي بي تأثير و بي محتوا، نيازمند بازخوانيِ مباني اوليه و پايه­هاي منطقيِ فرهنگ موسيقايي زنده است. نيازمند اين که «سنت» مورد ادعا و مورد تعصب خويش را عميق و با مطالعه بشناسد، نه صرفاً با شيفتگي و احساسات. نيازمند اين که فرق سنت با اصالت را بداند، و دستاوردهاي قديم را مقدس انگاري نکند. گذشته را با ديده­ي امروزي بنگرد، و مباني منطقي و بي­تغيير را دوباره بياموزد و بپذيرد.تا جايي که نگارنده اطلاع دارد، تشکيل گروه موسيقي پاليز، خبري است اميدبخش براي رهسپاري، براي دقيق نگري و فعاليت سنجيده براي رفع اين نيازهاي فرهنگ موسيقاييِ امروز ايران. بي­ترديد، سازگزيني و بخش نويسي و رنگ­آميزي صوتي ارکستر امروزي، نه رونوشت گروه همنوازان انجمن اخوت عصر درويش­خان است، نه صداي ارکستر وزيري و خالقي و معروفي، نه ارکسترهاي فرامرز پايور و نه گروه عارف و شيدا؛
و نبايد هم چنين باشد. مهم، توجه به پايه­هاي سازنده و بنيان­هاي اصلي هنر گروه­نوازي است؛ آگاهي از ظرفيت­هاي فني هر ساز وظرفيت­هاي هنري نوازنده­ي آن، اتّکا به نت نويسي دقيق و اجراي وفادارانه از روي آن، سعي در همتراز کردن کيفيت اجراي گروه روي صحنه با اجراي واقعي Live) و نه (Line در استوديو، سفارش دهي و سفارش گيري متقابل ارکستر و آهنگسازان، تلاش براي ايجاد فضاي همزيستي و همدلي بين مجريان (نوازنده و خواننده)، طي روزها و شبها نواختن و تمرين کردن و درآميختن با جانمايه­ي عاطفي قطعاتِ مورد اجرا؛ و در يک کلام: دوباره رسيدن به «حال خوش موسيقي» ، و درآميختن با تازگي و طراوتِ زوال ناپذيرِ لذّتِ شنيدن و زمزمه کردن. لذّتي که هدف نهايي موسيقي در هر فرهنگ و هر مردمي است، و ديرزماني است که به علل گوناگون، گرفتار حواشي شده و از اصل موضوع غافل مانده و از اين جانمايه­ي حيات انساني، محروم مانده­ايم.